مقالات
چرا بعضیها صعود انفرادی به دماوند را انتخاب میکنند؟ نگاهی روانشناسانه به انگیزهها و خطاهای شناختی
فهرست مطالب
صعود انفرادی به دماوند برای خیلیها فقط یک فعالیت ورزشی نیست؛ یک «تصمیم هویتی» است. تصمیمی که میتواند از بیرون شجاعانه، الهامبخش یا حتی غیرقابلدرک به نظر برسد. اما اگر بخواهیم محترمانه و دقیق نگاه کنیم، پشت این انتخاب معمولاً ترکیبی از انگیزههای انسانی، نیازهای روانی، تجربههای قبلی و البته چند خطای شناختی رایج وجود دارد که در شرایط سخت (مثل صعود زمستانی به دماوند) پررنگتر هم میشوند.
در این مقاله قصد نداریم درباره هیچ فردی قضاوت یا تشخیصگذاری کنیم. اشاره به «طاهره حاصلی» فقط از این جهت است که نام او در رسانهها کنار موضوع «صعود انفرادی به دماوند» مطرح شده و ذهن خیلیها را به سمت این سؤال برده: چرا یک نفر ممکن است انتخاب کند تنها برود؟ پاسخ ساده ندارد، ولی قابل فهم است.
۱) انگیزههای روانی پشت صعود انفرادی به دماوند
الف) نیاز به خودمختاری: «میخواهم تصمیمگیرنده اصلی باشم»
بعضی آدمها وقتی تنها هستند بهتر عمل میکنند: بدون بحث، بدون هماهنگیهای فرساینده، بدون اینکه سرعت و ریتمشان به دیگری گره بخورد. این همان نیاز به خودمختاری است؛ چیزی که در روانشناسی انگیزش، یکی از موتورهای اصلی رفتارهای معنادار محسوب میشود.
ب) جستوجوی معنا: «این کار برای من معنای خاصی دارد»
برای بعضیها کوه فقط ارتفاع نیست، «پروژه معنا»ست: پاکسازی ذهن، بازتعریف خود، عبور از یک دوره سخت زندگی، یا تبدیل رنج به دستاورد. اینجا صعود شبیه یک آیین شخصی میشود.
پ) خودکارآمدی و هویت: «من آدمی هستم که از پسش برمیآید»
افرادی که سالها تمرین کردهاند، مهارت فنی دارند و چند بار تجربه موفق داشتهاند، ممکن است «خودکارآمدی» بالایی حس کنند. این حس در حالت سالم، اعتمادبهنفس کاربردی است؛ اما اگر با شرایط زمستانی و عوامل پیشبینیناپذیر ترکیب شود، ممکن است خطرناک شود.
برای رزرو وقت خدمات روانشناسی با ما مرتبط شویدنوبتدهی تلفنی
ت) حالت جریان: «وقتی تنها هستم، ذهنم ساکت میشود»
برخی افراد در فعالیتهای پرچالش به حالت جریان (Flow) میرسند: تمرکز کامل، زمانپریشی، یکپارچگی ذهن و بدن. برای این آدمها، تنهایی بخشی از تجربه است نه نقص آن.
ث) هیجانخواهی و ریسکپذیری: «بدون کمی خطر، زندگی بیمزه است»
این یکی را نباید با بیاحتیاطی اشتباه گرفت. هیجانخواهی یک ویژگی شخصیتی شناختهشده است. بعضیها با چالشهای بزرگ «شارژ» میشوند. مسئله اینجاست که در کوهستان، گاهی مرز هیجان و خطر واقعی خیلی باریک است.
۲) چرا صعود زمستانی به دماوند تصمیم را سختتر میکند؟
«صعود زمستانی به دماوند» یعنی مجموعهای از متغیرهای غیرقابلکنترل بیشتر: باد شدید، وایتآوت، یخزدگی، افت دما، کاهش دید، سختی امداد و کاهش حاشیه امن. از نظر روانشناسی، هرچه محیط تهدیدکنندهتر میشود، ذهن انسان برای حفظ حس کنترل، بیشتر به میانبرها و خطاهای شناختی رو میآورد. یعنی دقیقاً همان جایی که آدم فکر میکند «من دارم منطقی تصمیم میگیرم»، احتمال دارد در حال «عقلانیسازی» باشد.
۳) خطاهای شناختی رایج در تصمیمهای پرریسک به زبان ساده
اینجا بخش جذاب ماجراست؛ همانجایی که مغز انسان، با تمام ادعاهایش درباره عقل، میرود سراغ میانبرهای تنبل. نه از روی بدذاتی بلکه از روی صرفهجویی انرژی.
برای رزرو وقت درمان شناختی با ما مرتبط شویدنوبتدهی آنلاین
۱) خوشبینی افراطی (Optimism Bias)
«برای من اتفاق نمیافتد.»
حتی آدمهای باتجربه هم گرفتار این میشوند، چون تجربههای موفق قبلی به مغز پیام میدهد: «پس همیشه میشود.»
۲) توهم کنترل (Illusion of Control)
«همه چیز دست خودم است.»
در شهر شاید باشد. در زمستان دماوند؟ نه همیشه. طبیعت به قراردادهای ذهنی ما اهمیتی نمیدهد.
۳) عادیسازی انحراف (Normalization of Deviance)
«قبلاً هم بدون فلان کار کردم، چیزی نشد.»
مثلاً چند بار بدون ثبت مسیر، بدون همراه، یا با زمانبندی فشرده رفته و برگشته. هر بار که «چیزی نمیشود»، ذهن آن رفتار پرریسک را عادیتر میکند.

۴) خطای برنامهریزی (Planning Fallacy)
«تا فلان ساعت میرسم، برمیگردم.»
برآورد زمان در شرایط سخت معمولاً خوشبینانه است. باد، یخ، خستگی و کاهش سرعت واقعی را دستکم میگیریم.
۵) هزینه ازدسترفته (Sunk Cost)
«اینهمه راه آمدم، حیف است برگردم.»
این همان تله ذهنی کلاسیک است: هرچه بیشتر سرمایهگذاری میکنی، برگشتن سختتر میشود، حتی اگر خطر بالا رفته باشد.
۶) تب قله (Summit Fever)
«فقط چند قدم مانده…»
وقتی هدف نزدیک میشود، ذهن پاداش را بزرگنمایی میکند و هزینه را کوچک. این دقیقاً لحظهای است که نیاز به قوانین از پیش تعیینشده داری.
۷) مقایسه اجتماعی (Social Comparison)
حتی اگر کسی چیزی پست نکند، ذهنش میتواند درگیر این شود: «دیگران رفتند، من هم میتوانم.» شبکههای اجتماعی هم که معمولاً جای واقعیت کامل فقط بخش موفقیت را نمایش میدهند.
۴) تنهایی همیشه «تنهایی» نیست: نقش سبک دلبستگی و روابط
برای بعضی افراد، تنها رفتن یک انتخاب تکنیکی است. برای بعضی دیگر، میتواند با الگوهای عاطفی گره خورده باشد: سختی اعتماد، ترجیح کنترل کامل، یا تجربههایی که باعث شده «به خودم بیشتر تکیه کنم.» اینجا حرف از بیماری نیست؛ حرف از سبکهای ارتباطی است.
۵) پس این انتخاب «غیرمنطقی» است؟
اگر منظورتان از منطق، «کاهش ریسک تا حد ممکن» باشد، بله، صعود انفرادی به دماوند بهخصوص در زمستان، ریسک بالاتری دارد. اما اگر منطق را «همراستایی با انگیزهها، ارزشها و هویت فرد» بدانیم، میشود فهمید چرا بعضیها سمتش میروند.
مشکل معمولاً جایی شروع میشود که انگیزههای معتبر (معنا، خودمختاری، رشد) با خطاهای شناختی قاطی میشوند و نتیجهاش تصمیمی میشود که حاشیه امن را میبلعد.

۶) چطور تصمیمهای پرریسک را انسانیتر و ایمنتر کنیم؟
این قسمت قرار نیست موعظه باشد. فقط چند اصل ساده برای کم کردن خطای ذهن در شرایط سخت:
-
قانون برگشت از قبل
مثلاً: «اگر تا ساعت X به Y نرسیدم، برمیگردم.» نه اینکه وسط باد و خستگی تازه مذاکره با خودت را شروع کنی. -
چکلیست قبل از حرکت
خواب، تغذیه، وضعیت جسمی، ابزار ارتباط، لایههای لباس، مسیر جایگزین. چکلیست، مذاکره ذهنی را کم میکند. -
گزارش مسیر و زمانبندی به یک نفر قابلاعتماد
حتی اگر صعود انفرادی است، «بیردپا» نباشد. -
تمرین «نه گفتن به قله»
برگشتن در زمان درست، شکست نیست. مهارت است. -
اگر حال روانیات ناپایدار است، تصمیمهای بزرگ را عقب بینداز
دوران فرسودگی، سوگ، یا بحرانهای زندگی میتواند تصمیمگیری را به سمت افراط ببرد.
جمعبندی محترمانه
صعود انفرادی به دماوند، مخصوصاً وقتی پای صعود زمستانی به دماوند وسط است، یک انتخاب چندلایه است: ترکیبی از انگیزههای ارزشمند انسانی (آزادی، معنا، رشد) و آسیبپذیریهای طبیعی ذهن (خطاهای شناختی، توهم کنترل، تب قله). یاد کردن از «طاهره حاصلی» در این گفتگو بیشتر یادآور این واقعیت تلخ است که گاهی طبیعت، حتی به آدمهای جدی و پرتلاش هم فرصت اشتباه نمیدهد.
هدف از چنین تحلیلهایی قضاوت نیست؛ هدف این است که وقتی با یک تصمیم بزرگ روبهرو میشویم، بفهمیم ذهنمان کجا ممکن است برایمان قصه تعریف کند، و چطور میشود با چند ابزار ساده، تصمیم را کمی عاقلانهتر و ایمنتر کرد.
با روانشناسان متخصص سنجش روانشناختی
کلینیک ایران آشنا شوید:

دکتر سیدعلی هاشمی
دکتر هاشمی متخصص در سنجش روانشناختی، غربالگری، تشخیص و شناسایی اختلالات عصبی تحولی و درمانگر با رویکرد شخصیسازیشده است. ایشان در زمینه سنجش و آموزش سازمانی نیز فعالیت دارد.
