اختلال استرس پس از ضربه روانی (PTSD)

اختلال استرس پس از ضربه‌ی روانی (PTSD) - کلینیک ایران

فهرست مطالب

اختلال استرس پس از ضربه روانی زمانی رخ می‌دهد که فرد پس از قرار گرفتن در معرض رویدادی بسیار دردناک یا تکان‌دهنده، آن رویداد را بارها و بارها در ذهن خود تجربه می‌کند؛ نه فقط به شکل یک خاطره عادی، بلکه مثل موجی که هر بار با همان شدت برمی‌گردد. در لحظه حادثه معمولاً همه انرژی و امکانات صرف نجات جان‌ها و تأمین نیازهای فوری می‌شود، و درست هم هست. اما در لایه زیرین، زخمی روانی می‌ماند که اگر جدی گرفته نشود، می‌تواند تا سال‌ها کیفیت زندگی را پایین بیاورد. احترام به کرامت بازماندگان و برخورد سالم و علمی با احساسات‌شان، یکی از مؤثرترین راه‌ها برای کاهش این آسیب‌های دیرپا است.

علائم؛ وقتی حادثه دست از سر ذهن برنمی‌دارد

برای بسیاری از بازماندگان، مواجهه با حادثه به‌نوعی «بازپخش ناخواسته» تبدیل می‌شود. تصویرها ناگهان جلوی چشم زنده می‌شوند، صداها و بوها برمی‌گردند، و بدن با نشانه‌هایی مثل تپش قلب، عرق سرد یا لرزش واکنش نشان می‌دهد. خواب آشفته می‌شود و حتی وقتی بدن خسته است، ذهن نمی‌گذارد که چراغ‌ها خاموش شوند. این وضعیت به شکل‌های زیر خودش را نشان می‌دهد و معمولاً بیش از یک شکل هم‌زمان حضور دارد.

تجربه مجدد رویداد

فرد ناگهان با هجوم افکار و تصاویر مواجه می‌شود؛ گویی حادثه دوباره رخ می‌دهد. کابوس‌ها تکرار می‌شوند و گاهی بوی خاص، صدای آژیر، تاریخ یک روز، یا حتی یک خبر کوتاه، همان هجوم را فعال می‌کند. این احساس، کنترل‌ناپذیر به نظر می‌رسد و معمولاً با استرس شدید همراه است.

پرهیز از محرک‌ها و کرختی هیجانی

ذهن برای محافظت از خود، شروع به دوری می‌کند: مسیرها عوض می‌شوند، گفتگوها نیمه‌کاره می‌مانند، تلفن‌ها بی‌پاسخ می‌مانند. فرد از مکان‌ها، آدم‌ها یا رسانه‌هایی که یادآور حادثه‌اند فاصله می‌گیرد. گاهی هم نوعی کرختی می‌آید؛ علاقه به کارهای قبلی کم می‌شود و لذت‌بردن سخت‌تر.

تغییرات ناخوشایند در خلق و فکر

احساس گناه، خشم بی‌علت، شرم، بدبینی نسبت به آینده یا بی‌اعتمادی به دیگران ممکن است پررنگ شود. بعضی‌ها خود را سرزنش می‌کنند که چرا «فلان کار» را نکردند، درحالی‌که در واقعیت، آن انتظار از خودِ در لحظه بحران واقع‌بینانه نیست.

برانگیختگی زیاد و فرسودگی عصبی

خواب‌و‌بیدار به هم می‌ریزد، تمرکز سخت می‌شود، کوچک‌ترین صدا آدم را می‌پراند. بدن در حالت آماده‌باش می‌ماند، انگار خطر هنوز پشت در است. این وضعیت اگر ادامه پیدا کند، کار و تحصیل و روابط را فرسایش می‌دهد.

در کنار این‌ها، یک شرط زمینه‌ای هم معمولاً وجود دارد: فرد در لحظه حادثه ترس و وحشت شدید و نوعی درماندگی را تجربه کرده است. همین تجربه اولیه، بعدها زمینه «تجربه مجدد» را تقویت می‌کند و باعث می‌شود نشانه‌ها با مواجهه‌های کوچک هم شعله‌ور شوند.

چه چیزهایی می‌توانند این فشار روانی آسیب‌زا را ایجاد کنند؟

فهرست رویدادها متنوع است، اما درون‌مایه‌شان یکی است: مواجهه با تهدید جدی علیه جان، سلامت یا کرامت انسانی. بلایای مهلک طبیعی مثل سیل و زلزله، جنگ و درگیری‌ها، فقدان ناگهانی عزیزان، تجربه تجاوز جنسی یا جسمی، آتش‌سوزی‌ها و حوادث بزرگی مانند سقوط هواپیما یا فروریختن سازه‌ها، اسارت و گروگان‌گیری و حتی مشاهده ناگهانی جسد یا اعضای بی‌جان، چنین فشار روانی شدیدی را ایجاد می‌کنند. حتی مشاهده یک رویداد دلخراش یا شنیدن خبر آن از نزدیک، به‌ویژه با جزئیات تکان‌دهنده، می‌تواند همان اثر را بر فرد بگذارد. شدت رویداد، نزدیکی مکانی و زمانی به کانون حادثه، تکرار مواجهه‌ها و نبودِ شبکه حمایت بعد از رویداد، همگی احتمال پایداری نشانه‌ها را بالا می‌برند.

فشار روانی در اثر استرس پس از سانحه - مشاوره روانشناسی کلینیک ایران

واکنش‌های روانی هنگام بلایا؛ پنج پرده متوالی

وقتی یک جامعه با بلا روبه‌رو می‌شود، الگوی واکنش‌ها اغلب شبیه هم است. دانستن این الگو کمک می‌کند رفتارهای مفید را تقویت کنیم و از خطاهای پرهزینه دور بمانیم.

مرحله اول: چند دقیقه نخست

بهت و ترس طبیعی است. بعضی‌ها خشکشان می‌زند، بعضی‌ها بی‌هدف می‌دوند. این حالت معمولاً کوتاه است، اما در همین دقایق کوتاه اگر محیط کمی امن‌تر شود، اگر کسی با صدایی آرام و کوتاه راهنمایی کند، اضطراب جمعی افت می‌کند و تصمیم‌های درست‌تر گرفته می‌شود.

مرحله دوم: چند ساعت بعد

موج اقدامگری می‌آید؛ آدم‌ها قهرمانانه و با ایثار جلو می‌روند. اگر درست هدایت شوند، همین انرژی می‌تواند جان‌ها را نجات بدهد. برنامه‌ریزی برای استراحت‌های کوتاه، تأمین آب و غذای ساده، و تقسیم نقش‌ها، جلوی فرسودگی را می‌گیرد. سپردن کارهای خطرناک به افراد آموزش‌ندیده، هرچند از سر خیر، ریسک تازه می‌سازد.

مرحله سوم: رسیدن کمک‌ها

با ورود تیم‌های تخصصی و توزیع منابع اولیه، موجی از آرامش نسبی می‌آید. امید زنده می‌شود، اما این آرامش شکننده است. اطلاع‌رسانی شفاف درباره روند امداد و زمان‌بندی، تفاوتی جدی ایجاد می‌کند؛ ابهام و وعده‌های مبهم، خستگی و خشم تولید می‌کند.

مرحله چهارم: افت روحیه

بعد از چند روز، خستگی جمعی خودش را نشان می‌دهد. غم، خشم، ناامیدی یا احساس پوچی طبیعی است. اگر در این مرحله منطقه ناگهان خالی شود و رسیدگی‌های روانی و رفاهی نیمه‌کاره رها شوند، حس رهاشدگی شدت می‌گیرد. حضورِ پایدار، گروه‌های همیاری، امکان سوگواری محترمانه و دسترسی به حمایت روانی، مثل ستون فقرات بازگشت جامعه به تعادل است.

مرحله پنجم: بازسازی و تجدید سازمان

مردم آهسته‌آهسته زندگی را بازمی‌چینند؛ از «چرا این‌طور شد؟» به «الان چه می‌توانیم بکنیم؟» حرکت می‌کنند. اگر تصمیم‌ها را با مشارکت مستقیم آسیب‌دیدگان بگیریم، کمک‌ها را عادلانه و شفاف توزیع کنیم و مسئولیت‌ها را به جامعهٔ محلی بسپاریم، امید واقعی‌تر می‌شود و تاب‌آوری افزایش می‌یابد.

وقتی جامعه با بلا روبه‌رو می‌شود، واکنش‌ها معمولاً پنج پرده دارد: در چند دقیقه نخست، بهت و ترس غالب است و با اندکی ایجاد امنیت و راهنمایی آرام، اضطراب جمعی فرو می‌نشیند؛ در چند ساعت بعد، موج اقدامگری و ایثار شکل می‌گیرد که اگر درست هدایت و با استراحت‌های کوتاه و تقسیم نقش همراه شود، جان‌ها را نجات می‌دهد و از فرسودگی پیشگیری می‌کند؛ با رسیدن کمک‌ها، آرامشی شکننده پدید می‌آید که به اطلاع‌رسانی شفاف نیاز دارد؛ چند روز بعد افت روحیه، غم و خشم طبیعی است و حضور پایدار، سوگواری محترمانه و دسترسی به حمایت روانی ستون بازگشت به تعادل می‌شود؛ سرانجام در بازسازی، جامعه از «چرا شد؟» به «چه می‌کنیم؟» می‌رسد و با مشارکت آسیب‌دیدگان و توزیع عادلانه کمک‌ها، تاب‌آوری افزایش می‌یابد.

توصیه‌های بهداشتی و حمایتی؛ ارتباطی صادقانه، همدردی محترمانه

در حوادث بزرگ، معمولاً خبرهای ناگواری مثل مرگ عزیزان وجود دارد. پنهان کردن حقیقت، حتی اگر از سر خیرخواهی باشد، در نهایت بی‌اعتمادی می‌سازد و وقتی واقعیت روشن شود، ضربه دوم می‌زند. واقعیت را با زبان ساده، تدریجی و حتی‌الامکان در حضور جمع ــ جایی که فرد تنها احساس نکند ــ منتقل کنید. اگر چیزی را نمی‌دانید، صادقانه بگویید و قول‌های غیرواقعی ندهید.

برای اختلال استرس پس از ضربه روانی، قرار دادن شخص داغدار کنار افرادی که تجربه مشابه دارند، تحمل رنج را آسان‌تر می‌کند. سوگ، مسیر خودش را دارد و نسخه «قوی باش» اغلب فقط فشار اضافه است. اجازه ابراز احساسات بدهید؛ گریه، خشم، سکوت، پرسش‌های تکراری… همه طبیعی‌اند. مخالفت با این ابرازها معمولاً درد را به زیرزمین ذهن می‌فرستد و بعداً با شدت بیشتر بالا می‌آید. به‌جای منع، ظرف امن بسازید: زمانی آرام، جایی محترمانه، و حضور آدم‌هایی که قضاوت نمی‌کنند.

از تجمع داغ‌دیدگان نترسید؛ این هم‌نشینی اگر محترمانه و امن مدیریت شود، به آرامش روانی کمک می‌کند. مراقب شایعات و تصاویر آزارنده باشید؛ بازنشر بی‌محابای محتوای تکان‌دهنده، یک بحران تازه می‌سازد. زبان بدن مهم است: تماس چشمی آرام، تن صدای یکنواخت، و فاصله فیزیکی محترمانه، از هزار جمله بیشتر اثر دارد.

ارتباط با کودک بعد از اضطراب پس از حادثه - مادر و فرزند

کودکان؛ جدایی ممنوع و روایت متناسب با سن

کودکان را از والدین‌شان جدا نکنید. اگر مادر مصدوم است و نیاز به ارجاع تخصصی دارد، تا حد امکان کودکِ زیرِ چهار سال همراه مادر یا پدر اعزام شود. اگر کودک مجروح است، حضور مادر یا پدر یا یکی از بستگان بسیار صمیمی در کنار او، خودش یک مداخله حمایتی مهم است. در روایت واقعیت برای کودک، از جزئیات ترسناک بپرهیزید و جمله‌ها را کوتاه و متناسب با سن نگه دارید. بازی و نقاشی، زبان طبیعی کودک برای بیان احساسات است؛ فراهم کردن این فضا، هم به او کمک می‌کند و هم به بزرگسالان برای فهمیدن حال‌وهوایش.

نکته‌های تکمیلی برای خانواده‌ها و جامعه

بازماندگان ممکن است برای مدتی تمرکز نداشته باشند، قرارهای ساده را فراموش کنند یا از شلوغی فرار کنند. برنامه‌های روزانه را ساده کنید: خواب و غذا در ساعات مشخص، نور روز و هوای تازه، کارهای کوچک و قابل انجام. مهربانیِ عملی از شعار پیشی می‌گیرد؛ ظرفی غذا، همراهی تا درمانگاه، یا نگه‌داشتن چند ساعته بچه‌ها تا والدینشان کار اداری‌شان را انجام دهند، از ده‌ها نصیحت مفیدتر است. در سطح جامعه، لیست‌های شفاف از خدمات موجود، زمان‌بندی توزیع کمک‌ها و شماره‌های تماس معتبر را در یک نقطه قابل دسترس نگه دارید. شفافیت، پادزهر شایعه است.

خطاهای رایج در رابطه با اختلال استرس پس از ضربه روانی که باید از آن‌ها پرهیز کرد

پنهان‌کاری «برای آرامش»، تبدیل سوگ به نمایش قهرمانی، سپردن کارهای تخصصی به افراد آموزش‌ندیده، و ترک ناگهانی منطقه بدون تحویلِ مناسبِ خدمات حمایتی، از جمله خطاهایی است که بحران را طولانی‌تر می‌کند. همچنین کوچک‌شمردن احساسات بازمانده‌ها یا مقایسه دردها، اعتماد را تخریب می‌کند. هرکس حق دارد طور خودش سوگواری کند؛ وظیفه ما ساختن فضای امن و همراهی محترمانه است.

حمایت‌های روانی‌اجتماعی؛ توانمندسازی به‌جای وابسته‌سازی

حمایت‌های روانی‌اجتماعی برای اختلال استرس پس از ضربه روانی اگر سازمان‌یافته اجرا شوند، از یک سو درد را قابل‌تحمل‌تر می‌کنند و از سوی دیگر به بازگشت تدریجی کارکردهای عادی کمک می‌کنند. ما بر توانمندسازی تمرکز می‌کنیم: به افراد و جامعه کمک می‌کنیم دوباره بر زندگی خود مسلط شوند و برای هر کار به کمک بیرونی تکیه نکنند. آموزش‌های کوتاه را برای داوطلبان، معلمان و شوراهای محلی اجرا می‌کنیم تا زبان مشترکی برای حمایت سالم بسازیم و سوءتفاهم‌ها را کاهش دهیم. حضور پایدار و قابل پیش‌بینیِ تیم‌های حمایتی، حتی با ظرفیت محدود، اثرش بیشتر از مداخلات پرزرق‌وبرقِ کوتاه‌مدت است.

دعوت به روایت استقامت؛ قصه‌ای که مالک آن تویی

تا حالا در ماجرایی سخت گیر افتاده‌ای؟ ماجرایی ناجور و ترسناک؟ شده که تحمل کنی، مطمئن و محکم بمانی و بعد از مدتی ببینی که همان استقامت چطور تو را نگه داشته است؟ قصه‌ی یکی از آن استقامت‌های قشنگ را بنویس. اگر می‌خواهی آن را با دیگران به اشتراک بگذاری، حریم خصوصی خود و دیگران را رعایت کن، نام‌ها و جزئیات شناسایی‌پذیر را حذف کن و به‌خاطر داشته باش که حق داری هر جا خواستی روایت را متوقف کنی. اگر قصه‌ات را به‌موقع و در فضای امن تعریف کنی، به رنجت معنا می‌دهی و پلی به امروز می‌سازی.

با روانشناسان متخصص افسردگی، اضطراب، پانیک، استرس پس از سانحه، سوگ و… لوگوی کلینیک ایرانکلینیک ایران آشنا شوید:
مهرانه مظفری، روانشناس
مهرانه مظفری

خانم مظفری یک درمانگر دلسوز و کاربلد در رویکرد درمان متمرکز بر هیجان EFT هست که مراجعین با مشکلات هیجانی را درمان می‌کند.


دکتر سارا کمالی

تخصص ویژه دکتر کمالی کار با زوج‌هاییست که به نوعی درگیر مشکلات اساسی مانند خیانت زناشویی هستند. ایشان در زمینه برگزار جلسات آموزشی و گروه‌درمانی نیز تخصص ویژه‌ای دارد.

هدی فرامرزی
دکتر هدی فرامرزی

رویکرد خانم هدی فرامرزی درمان شناختی رفتاری و رویکرد آدلری است. خانم فرامرزی با مراجعین بزرگسال و نوجوان کار می‌کند.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *